این بانو یکی از کسانی است که میتواند نمایشگر حقیقت گرایش زن در جامعه اسلامی باشد نه فقط در جمهوری ا
عبور از گذرگاه (زندگی نامه داستانی شهیدان طیبه واعظی و فاطمه جعفریان)
از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد میپوشید
صدام حسین باز ، کردهای عراقی را آوارۀ ایران کرده و این بار سعید با یک خواهش آمده ببیندت. میگوید: «ا
روایت نزدیک ۱۳ - لیلا (فراز و فرود یک زندگی به روایت مجید عباسی)
هجده سال پیش از نوشتن این کتاب، انگار زمین و آسمان دست به دست هم داده بودند تا سرنوشت مقطعی از جنگ ر
(انرژی اتمی) روایت یحیی نیازی از حال و هوای انرژی اتمی (مقرّ لشکر ۱۷)، یکی از کمین های جزیره مجنون و
اسیر با زندانی خیلی فرق میکند. زندانی مثلاً حکم میخورد پنج سال یا ده سال. خودش را آماده میکند و ب
برای عراقیها شرط گذاشتیم که اگر دوربین فیلمبرداری نباشد، میرویم زیارت. قبول کردند. گفتند که دستور
کمیتۀ مرکزی کومله حکم اعدام شما را صادر کرده و ما میخواهیم حکم را اجرا کنیم.
تا ساحل فقط پنجاه متر مانده بود. نگهبانهایشان را میدیدم. گفتم: «چقدر سروصدا زیاد شده. برو ببین چه
مجموعه کتاب های «آسمان» که بر اساس مصاحبه با همسران شهدای نیروی هوایی نوشته شده و شامل خاطراتی زیبا
روبه روی عکسش میایستم. انگار زمان هم بمن میایستد. هیچ نمیفهمم گذر ساعتها و ساعتها را.
شیرودی می گفت: - حمید آن قدر مهارت دارد که در حالت انحنای هلی کوپتر هم، هدف را با تیر بزند.
اینک شوکران مجموعه ای از مجموعه های انتشارات روایت فتح است که زندگی شهدای جانباز را از زبان همسرانشا
اینک شوکران مجموعه ای از مجموعه های انتشارات روایت فتح است که زندگی شهدای جانباز را از زبان همسرانشا
کتاب رنجبر به روایت همسر شهید، جلد چهارم از مجموعه کتاب های اینک شوکران می باشد.
اینک شوکران مجموعه ای از مجموعه های انتشارات روایت فتح است که زندگی شهدای جانباز را از زبان همسرانشا
در این کتاب خاطرات همسر شهید حسین شایسته فر، از زندگی مشترک و دوران باهم بودن آمده است.
مجموعه شش جلدی اینک شوکران +کتاب رادیویی (روایت عاشقانه زندگی شهدای جانباز از زبان همسرانشان)
کتاب رادیویی فقط خواندن کتاب توسط یک صدای خوب یا متوسط نیست. کتاب رادیویی جان کتاب است عصاره کتاب اس
علی رغم اینکه خانواده شهید «فرهاد خادم» زرتشتی هستند اما نسبت به سرنوشت کشورشان ایران، بی توجه نبوده
کتاب «شهیدان قاضی» ماجرای زندگی این شهدا به روایت مادرشان است.
کتاب حاضر همراهی با لحظاتی از زندگی مادر شهیدان رضا و علی غیاثوند است. یک همراهی تلخ و شیرین.
نویسنده در کتاب «شهیدان آقاجانلو» بخشی از تاریخ مستند انقلاب اسلامی را با محوریت خانواده ارائه می کن
کتاب حاضر همراهی با لحظاتی از زندگی مادرشهید علی شرفخانلو است. یک همراهی تلخ و شیرین.
بعد از مراسم هفت مجید،داخل خانه نشسته بودم که تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم. خانمی خودش را معرفی کر
این کتاب، جلد دوازدهم از مجموعه «نیمه ی پنهان ماه» می باشد که به بیان زندگی نامه و خاطرات شهید حسن آ
اکنون در این روزگار به ظاهر آرام، «غاده چمران» با لحنی شکسته، داستانی روایت می کند
جوانی که از در آمد تو؛ لباس سپاه تنش نبود، یک پیرهن چینی داشت و لبه جیبش عکس امام را زده بود که می خ
جنگ معشوق همه ی مرد های واقعی عالم بود. حسادت کاری از پیش نمی برد.
هنوز سال های اول جنگ بود. آدم هایی که آمده بودند هیچ کدام تا به حال یک جنگ درست و حسابی ندیده بودند.
منتظر آرمان بودن، کار سختی بود. از خواندن که خسته می شدم، خودم را با کارهای خانه مشغول می کردم.
فقط یک روز پاوه بود یک روزی که شاید سال ها او را به ناصر نزدیک کرده بود .
خانه که می آمد به من مهلت تکان خوردن نمی داد. همه ی کار ها را خودش انجام می داد، اما نگاهش که می کرد
عید سال شصت ودو، همان سالی بود که استخاره شب عید به نام اصغر، خوب آمد.
محمد اصغری خواه ۲ خرداد ماه سال ۱۳۴۰ متولد شد و در بهمن ماه سال ۱۳۵۹ با سیده نساءهاشمیان ازدواج کرد
بغلش کردم و داخل آمبولانس نشستیم. توی راه زد زیر گریه. نمی دانم با آن سنش فهمیده بود که این جنازه ی
ماجرای کتاب از آشنایی اکرم باقری با همسرش آغاز می شود.
چگونه می شود عطر حضور مردی را که سال ها است رفته، هنوز در مشام داشت؛ چگونه می شود آنقدر به او نزدیک
این اثر همانند دیگر آثار انتشارات روایت فتح، با لحنی صمیمی و بسیار صادق برای مخاطب روایت شده است.
او جوان است، تو جوان تر از او. او عاشق است، تو عاشق تر از او. او دل به بزرگ مردها سپرده است، تو دل ب
زندگی شهید رستگار و همسرش، بیش از سه سال دوام نداشت اما آن ها دوران پر فراز و نشیبی را در این مدت سپ
توی جیبم یک دفترچه تلفن داشتم. که پر از شماره تلفن بود. اگر دست اینها می افتاد، کلی آدم گرفتار می شد
حمید مدت ها مسئول امور فرهنگی سپاه بوده. در کنارش هر کاری که از دستش بر می آمده، برای این مردم انجام
سردار سرتیپ پاسدار نور علی شوشتری در سال ۱۳۲۷ در روستای سر ولایت شهرستان نیشابور به دنیا آمد.
حسین که نبود، همه چیز زندگی با خودم بود. چه مریض می شد، خودم مریض می شدم، لازم می شد برای خانه چیزی
چشم تو خورشید را برنمیتابد، پس بیهوده چشم در خورشید مدوز. سهم تو از خورشید آن است که در آینه میبین
چشم تو خورشید را برنمیتابد، پس بیهوده چشم در خورشید مدوز. سهم تو از خورشید آن است که در آینه میبین
چشم تو خورشید را برنمیتابد، پس بیهوده چشم در خورشید مدوز. سهم تو از خورشید آن است که در آینه میبین
کاوه از آن روز که کودکی بود در کوران انقلاب تا روزی که پر کشید و رفت، یک سر دوید؛
از توی عکس نمیشود فهمید که با همه مهربان بوده است؛
زندگیاش را نگاه میکنی، میبینی از اولش که راه افتاده، به هرکس رسیده، کف دستش چیزی گذاشته
زندگی صیاد یک زندگی است با سعی و تلاش مداوم و غوطهخوردن در سختیهایی که هر کس نمیتواند به راحتی از
صدایش میزدند میرزا محمد. گاهی میرزا، گاهی محمد. از همان اول بلد نبود لبخند بزند، فقط گاهی بلد بود ز
شب و نصف شب اومدن ریختن توی خونهت، عوض دست و پا گم کردن، شوهرت رو فراری دادی.
آخرهای آذر بود که آمد خوی. رفتم استقبالش. گفت میرود پسرش را ببیند. آمدیم در خانهشان. سپرد بمانم تا
یک شب که از در آمدی تو، گفتی «مادر برات آزادیمو از خدا گرفتم. فردا می رم جبهه.»
قبل از رفتن یک شب همهمان را دعوت کرد خانۀ خودشان، وقت برگشت، مادر نشست لب باغچه و دستی کشید به گله
بعد از دو ماه که همه در انتظار عملیات بودند، باران شدیدی بارید که باعث طغیان رودخانه شد. پلهای ارتب
دوربین من باعث میشه تا مردمی که توی دوردستها زندگی میکنند، به مردانی فکر کنند که سالهای جوونی خو
در این کتاب محوریت با سخنان همسر شهید است که در قالب مصاحبه از وی، گردآوری و تنظیم شده است.
مبارزه عقیدتی مرز نمی شناسد و تا کفر و نفاق و شرک و جهالت و تعصب کور هست بازار جهاد و شهادت نیز پر ر
زمان ارتقاء درجه اش رسیده بود . آن روزها داشت آماده می شد دوباره برگردد سوریه.
حمید گفت: «مصطفی جان هرچه دارم مال تو.» گفتم: «نه. آن چیزی که خیلی برایت با ارزش است را بگو.» گفت: «
کتاب «قرار بیقرار» پنجمین کتاب از مجموعه کتابهای مدافعین حرم و مربوط به زندگی شهید مصطفی صدرزاده ا
امان از روزی که به خانه می آمد و می دید فهمیه سرپاست و کار خانه کرده است. از نظر محرم فهیمه باید است
از او چیزهای ظاهری یاد نگرفتم. الان هم لباسپوشیدنم مثل سابق است. او تیپ خودش را میزد، من هم تیپ خو
دستگاه حاصل زحمت همه بچه های گروه است و با هم درست کردیم.» من چشمام گرد شده بود.
«سیداحسان را با تعدادی از بچه ها می گذاشتم یک اکیپ. تجهیزات را که به بچه ها می دادم وقتی می دید بعضی
با توجه به قابلیت های رزمی حسن او را فرماندۀ شانزده تک تیرانداز کردیم. کارش خیلی استراتژیک و عالی بو
عبدالله جمع اضداد بود، هم خشن و جدی، هم رئوف و شوخ و شنگ.
میخواهم یک کاری کنم که با نقشۀ کاغذی کاری نداشته باشیم
مادر ازت متشکرم وقتی تحملم کردی،وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی شهید شوم،
صادق در سال 1394 به سوریه رفت و جزء مدافعان حرم گردید. بعد از یک سال جنگیدن علیه تروریست های وهابی،
گریختن خانه به خانه به هر جان کندنی که هست ، ادامه دارد.
بچه های غواص با چشمهای نمناک به حاج قاسم نگاه میکردند.این حالت، نمایشی بود از دلشکستگی غواصها.
امیر سیاوشی قهرمانی است که ادای قهرمانها را در نمیآورد. هر آنچه از او سر میزند برگرفته از باورها،
بعد از نماز صبح دردش کمی فروکش کرده بود. ثریا صبحانه نعمت اله را آماده کرد که بخورد و برود سرکار؛ بی
نوبت به ماشین آنها که رسید، خیلی ازدحام شده بود و به منافقین فشار آورده بودند. آنها هم کم حوصله را
از اتاق که آمدندبیرون، پدر و مادر هادی با سینی قرآن و ظرف آب منتظر بودند. نگرانی دوباره به مریم هجوم
کتاب "برسد به دست امام" تعدادی از نامه های جوانان و نوجوانان به حضرت امام خمینی (ره) است که هر کدام
روایت مادرانهای از زندگی شهید عبدالحمید فتاحیان دانشجوی شهید دانشگاه تهران که با توجه به تموّل مالی
میتوان حدس زد که آنچه در خلال بیانات و نوشتهها در مورد دوران اسارت گفته شده است، یک بخش کوچکی است
چهلودوروز از رفتنش میگذشت و طبق گفته خودش سه روزونصفهای دیگر باید منتظر میماندم.
دامنه جنگ با تمام سختیهایش هر روز بیشتر وسعت مییافت.
میدانم بروجردی آنجاست. میخواهم او را نصیحت کنم. من فرمانده دمکرات این منطقه هستم.
و من سالهاست در دل دشمن هستم؛ نزدیکتر از هر کسی به دشمن.
گردان به تو مینازد (زندگینامۀ داستانی شهید مدافع حرم، قدیر سرلک)
کتاب بیبی سلطنت، آرزوی کودکانهای است که بعد از سالها به واقعیت بدل شده است
ِتلاش پیش رو حکایـت مردمانی اسـت که در رنجها و سـختیهای این مسـیر سهیماند و با عقلهای بیدارشدهشان
اگر میخواهید از اندرونی خانه علما بیشتر بدانید، اگر میخواهید با سبک زندگی، منش و خلق و خوی مراجع د
قصۀ زندگی بعضی از آدمها آن قدر پرماجراست که نمیتوانی تصمیم بگیری از کجا شروع کنی و به کجا برسی؟ از
قبل از آنکه اکبر برای رسیدن به درک دقیقی از خوب و بد، مجالی داشته باشد، روزگار، با فراز و فرودهایش ط
ماه رمضان از راه رسیدو من با اینکه نمیتوانستم روزه بگیرم، دوست داشتم سحرها بیدار شومو کنار تو بشینم
شهید مرادی کمی قبل از جنگ نامزد می کند و سه، چهار ماه بعد از شروع جنگ هم به شهادت می رسد.
اگر حالم بد باشد، بهشت زهرا هم نمی روم و اگر حالم خیلی بد باشد، دعای ندبه را هم توی خانه می خوانم.
با شروع سال تحصیلی ، رقیه هم مثل قبل در سمت مربی امور تربیتی و دبیر معارف کارش را شروع کرد ، این با
خانم فرماندار واقعاً نمونۀ کامل خانمی باوقار و با شخصیت بود
چمران مثل هیچکس نبـود، مثل هیچکس هـم زندگی نکرد.زندگی او پـر بـود از بلندیهایـی کـه روی آنها میایسـت
«یادگاران» عنوان کتاب هایی است که بنا دارد تصویرهایی از سال های جنگ را در قالب خاطره های بازنویسی شد
کنار هم نشسته بودند. سلام نماز را که دادند، گفت: «قبول باشه.» احمد دلش میخواست بیشتر باهم حرف بزنند
رفته بودیم کمین بزنیم. دیر رسیدیم. خودمان افتادیم توی کمین.
من سه روز بعد از عروسی برمیگردم تو هم اگر میآیی یا علی
حکایت مردی از سرزمین چهارفصل که بهار را برای هبوطش، برای وجودش و برای صعودش برگزید. حکایت پسربچه باز
این ها برشی از یک زندگی است؛ زندگی یک مرد که تا به آخرسرشار از حیات بود و هنوز هم هست. کافی است یادت
میگویند: «جبهه آنجاست که عمو حسن آنجاست. » عمو حسن یکی از پیرمردهای کمیاب سرزمین ماست. پیرمردی که
دنیا که آمد، دور حـرم امامرضاg طوافش دادند. شـهید هم که شـد، باز دور همان حرم طوافـش دادند. از این
هر روز صبح،زمسـتان و تابسـتان، در گرما و سرما، توی حیاط اذان میگفت و بزرگ و کوچک خانواده را بیدار می
خاطرات پیـش رو تنها صد خاطره از مردی اسـت که در زندگی کوتاهش مبارزه کرد، صاحب همسـر و فرزند شد، رفا
بعضیها زود بزرگ میشوند و به عمر متوسطی که خدا توی این دنیا بهشان میدهد، پایبند نیستند. میخواهندخیلی
این صد خاطره روایت گوشه ای از زندگی فرماندهی است که تمام دنیایش را در کوله پشتی خود می ریخت و زیر س
جوان سر نترس دارد و آرزوهای دور و دراز. چه رسد به آنکه رزمی کار هم باشد. آن وقت است که هم آرزویش بل
توی زندگی خیلی از آدمها لحظات، ساعتها و روزهایی هست که تصویرشان تا آخر عمر روی تمام زندگی سایه میان
اگر کسی از تو بخواهد که نَفَست را به او بدهی و خودت بینَفَس بمانی چه میکنی؟ اگر کسی از تو بخواهد که
از شاگردان آیت الله بهجت بود؛ استاد اخلاق و اهل فضل. یکی از شاگردانشان تماس گرفت که استادمان میخو
این اثر، روایت کوشش و مبارزهی یکی از مبارزان عرصه پرتلاطم نیم قرن اخیر است که میدانها و صحنههای گ
کتاب « عباس توام بانو» روایت داستانی همسر، دختر و پسر شهید عباسعلی علیزاده مدافع حرم بانو زینب(س) اس
این کتاب برداشتی داستانی از زندگی جانباز مدافع حرم، عباس دهقانی است. جوانی اهل گوریگاه که بیشتر روزه
پسری مبارز، مجاهد، رزمنده و شهید و مادرشهیدی مبلغ، مدرس، نماینده یک شهر و شهیده خانم شیرین زارعپو
39کیلو تمام، خاطرات پسر روستایی نوجوانیست که زودتر از زمان مقرر، سربازِ جبههی جنگ شد و تنها یک سال
همزمان دوکتاب از زندگی دو عضو یک خانواده به چاپ رسید؛ پسری مبارز، مجاهد، رزمنده و شهید و مادرشهیدی
در این کتاب خاطرات همسر "شهید منوچهر مدق"، از سال های زندگی مشترک و خصوصیات اخلاقی و سرنوشت او، روای
ستاره های کوکب، روایت مادرانه و شیرینی از زندگی بانو کوکب اسکندری مادر شهیدان حسن، علی و رضا مظفر اس
این کتاب، حکایت سربازی است که دوران خدمت سربازیاش مقارن با جنگ تحمیلی میشود. او که تمام تلاشش در ا
اگر میخواهید از اندرونی خانه علما بیشتر بدانید، اگر میخواهید با سبک زندگی، منش و خلق و خوی مراجع د
اگر میخواهید از اندرونی خانه علما بیشتر بدانید، اگر میخواهید با سبک زندگی، منش و خلق و خوی مراجع د
اگر میخواهید از اندرونی خانه علما بیشتر بدانید، اگر میخواهید با سبک زندگی، منش و خلق و خوی مراجع د
قاسم حاج قاسم زندیگنامه داستانی شهید مدافع حرم وحید زمانینیا. روایت جوانترین همراه حاج قاسم، تازه
جنگ همیشه زیر لایههای این خاک و آب جاری است. نبرد شکوهمند حق و باطل.اما دست روزگار برگ جدیدی از مظل
هر انسانی داستانی دارد.داستانی منحصر به فرد و پرفراز و نشیب که روایتگر تمام گرههای فرش رنگارنگ بافت
این کتاب روایتی است از بودنهای مردی که در وجودش«من» نداشت،اما یادش در قلبها به یادگار ماند و رد پا
هشتاد داستانک این مجموعه در دو بخش چهل تاییذیل عناوین«جنگ»و «صلح»به رشته تحریر در آمدخ تا داستان اصح
زندگی جریان داشت که جنگ آمد. با جنگ هم زندگی ادامه داشت، بعد از آن هم همین طور.در این بین، بعضیها ب
عنوانش را متناسب با شخصیت اول داستانم که از روستا حمایت کرد، «داوِت» گذاشتم. داوت کلم های در زبان کر
سوریه نرفتهام. چه قبل از شروع جنگ و چه بعدش که سروکارم افتاد به نوشتن از مردانی که پایان زندگی دنیا
توپخانه آماده،همه چیز آماده،فقط منتظر بودیم هدفی بیاید و اولین گلوله را بزنیم.اما اولین چیزی که از پ
علم همین است. حقیقت طلبی و آزاد اندیشی تعارف بردار نیست.رودربایستی بر نمیدارد. پدر و پسر هر دو این
ناگهان بیسیمچی صدایی غیر منتظره شنید:«میدانم بروجردی آنجاست.میخواهم او را نصحیت کنم. من فرمانده
وقتی علی و بقیه هم گروهیهای او، مثل روزهای قبل برای بررسی منطقه و کوهها از وجود اشرار رفته بودند،
دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیادهرو در حال حرکت بود که در آن روزها یک امر طبیعی بو
آبادان... تو بوی مجید را خوب میشناسی.. صدای قدمهایش برایت آشناست.. این جوان رعنا که امروز اسلحه
بوی شیرین فرهاد در چهار فصل نوشته شده که در ابتدای هر فصل راوی، حامدنامی است که از رفاقتش با محمد م
شاید یک کلمه کافی باشد تا تو را به فکر فرو برد که چگونه است که زنی مرد میشود. زمانی که مردش، تکیهگا
این کتاب حکایت مردی است از دیار رئیسعلی دلواری. مردی به زلالی دریا و به صبوری و تنومندی نخلهای جنوب
این کتاب روایتی واقعی از نبردی چندروزه در شمال استان حماه سوریه ست تمام شخصیتهای داستان حقیقی هستند
خباثت شعله کشید، ارواح پاکی در آتش سوختند و فصل جدیدی در منظومه هستی آغاز شد.منظومهای که هر چند با
بدون شک جنایت فرودگاه بغداد نقطه عطفی در دل تاریخ است که سالهابعد اگر بخواهند از زمان شروع نهضت جهان
الهام کنار پنجره هال نشسته است و آل یاسین میخواند، ولی شش دانگ هوش و حواسش پیش الیاس است. نگاهش بین
این کتاب روایت گوشهای از جنایات کومله و دموکرات از زبان اسیران زندان آلواتان است.
در این چند روز با خاک انس گرفتهام؛ بوی خاک گرفتهام، رنگ خاک گرفتهام. حال میفهمم که چرا پیامبر «ص
این کتاب روایت زندگی مردی است که با نگاه بانو زینب علیه السلام از کوره راه اعتیاد به بزرگراه جوانمرد
این کتاب روایتی زنانه از طلبه شهید عباس شیرازی « قائم مقام سازمان تبلیغات اسلامی و مسئول تبلیغات جبه
روز و شبی از پاییز پرتنش 1401 بر من نگذشت که از خودم نپرسیده باشم ؛ اگر آقای حاج قاسم سلیمانی در میا
به خدا رسیدن، خود را عبد دیدن و عبد شدن در سایه سار معبود، دشواری دارد!به گمانم معبود کمی بیشتر عبد
نفسش را در سینه حبس کرده بودطنین صدای وحشت انگیز پاشنه پوتین سربازها به کف زمین را هر لحظه به خود نز
حاج سعید با موهای سپید و لباس مقدس سپاه برایم حکم یک فرمانده با تجربه را داشت او درکنار دانش آموزان
این اثر در راستای انجام طرحی پژوهشی با عنوان «ثبت و تدوین خاطرات صلاح عسگرپور» به انجام رسیده است بن
این یادداشتها شرحی از زندگی روزمرهام در شرایط اشغال و رویارویی مدام با ماموران امور شهری و سربازان
زندگی این چنین میگذرددر تقابل دل و منطق گاهی تابع دل میشوی و گاهی تابع منطق گاهی دل پیروز میدان ا
این قصه شرایط جنگی است در سختترین حالت ممکنبرای عبرت گرفتن همه کسانی که دورشان را دیوار کشیدهاندوب
همینکه غواصها به آب میزننددل خلیج فارس میتپد و طوفان آغاز میشود بیسیمهای گردان غواص از کار میا
افراد مشتاقی که میخواهند پا به عرصه متعالی فرهنگی بگذارند باید بدانند چه موانع و خطرهایی بر سر راه
داستان زندگی مردی که عضو گارد شاهنشاهی بوده در جنگ ظفاره از طرف ارتش پهلوی حضور داشته بعد از انقلاب
این کتاب خاطره آنهایی است که جای خالی یک مرد را در زندگیشان حس میکنندمردی که مثل کوه استوار و مثل