سعید جان بزرگی به روایت همسر شهید
اینک شوکران مجموعه ای از مجموعه های انتشارات روایت فتح است که زندگی شهدای جانباز را از زبان همسرانشان روایت می کند. «اینک شوکران» در پنج جلد، نوشته هایی است، درباره مردانی که در سال های جنگ، زخمی شدند. زخم ها اما آنها را نبرد، زخم ها ماند تا سال ها بعد از جنگ و محملی شد برای نماندنشان. اینک شوکران، برجسته است، پررنگ است، درست مثل همان کلمه هایی که وسط قهوه ای سوخته جلد، حک شده اند.
هر قصه «آن»ی دارد؛ عشق، نفرت، سرسختی، تسلیم. آنِ این قصه هم تنهایی است. روایت آدم هایی که سهم بیشتری از رنج را برمی دارند و کسی را شریک زخم هایشان و گریه هایشان نمی خواهند. «سعید جان بزرگی به روایت همسر شهید» کتاب پنجم مجموعه ی اینک شوکران است.
پشت جلد :
نگاهش به رنگها طور دیگری از نگاه من بود. توپ پارچه که پهن میشد، غرق خطوط و رنگها میشد و انگار پشت دوربین باشد و قاب ببندد. اگر رنگی نابهجا بود، درِ لنز را میگذاشت و نمیخرید. فصل شال و کلاه که میرسید و میل و کاموا دست میگرفتیم، برای هرکس رنگ و ترکیب پیشنهاد میکرد. گاهی روی کاغذ نقشه بافتنی را هم میکشید. رنگها را خوب میشناخت. دوست داشت زندگیمان پر از رنگ باشد، ولی خودش همیشه سفید میپوشید. رنگی که همه رنگها را در خود داشت و نداشت. سعید تازه شهید شده بود که آمریکا به عراق حمله کرد. از همه جای دنیا عکاس و خبرنگار به عراق حمله کرد. یک ماه مانده بود به اعزام، همه برای شرکت در دوره جنگهای شیمیایی دعوت شدند. اولین عکسی که روی پرده افتاد، عکس سعید جانبزرگی از حلبچه بود.