فروشگاه اینترنتی روایت فتح

محصولات مرتبط

اینک شوکران 1 منوچهر مدق به روایت فرشته ملکی همسر شهید
کتاب رادیویی اینک شوکران روایت عاشقانه زندگی شهدای جانباز از زبان همسرانشان
مجموعه شش جلدی اینک شوکران +کتاب رادیویی روایت عاشقانه زندگی شهدای جانباز از زبان همسرانشان
اینک شوکران ۶ حسین شایسته فر به روایت همسر شهید
اینک شوکران ۵ سعید جان بزرگی به روایت همسر شهید
اینک شوکران ۴ محمدعلی رنجبر به روایت همسر شهید
اینک شوکران ۳ ایوب بلندی به روایت همسر شهید
اینک شوکران ۲ مصطفی طالبی به روایت همسر شهید

دیگر آثار نویسنده

اینک شوکران ۵ کد کالا 49

سعید جان بزرگی به روایت همسر شهید

نویسنده:
دسته بندی:
کلمات کلیدی: جان بزرگی شهید جان بزرگی اینک شوکران سعید جان بزرگی
قسمتی از کتاب

پشت جلد :
نگاهش به رنگ‌ها طور دیگری از نگاه من بود. توپ پارچه که پهن می‌شد، غرق خطوط و رنگ‌ها می‌شد و انگار پشت دوربین باشد و قاب ببندد. اگر رنگی نابه‌جا بود، درِ لنز را میگذاشت و نمی‌خرید. فصل شال و کلاه که می‌رسید و میل و کاموا دست می‌گرفتیم، برای هرکس رنگ و ترکیب پیشنهاد می‌کرد. گاهی روی کاغذ نقشه بافتنی را هم می‌کشید. رنگ‌ها را خوب می‌شناخت. دوست داشت زندگی‌مان پر از رنگ باشد، ولی خودش همیشه سفید می‌پوشید. رنگی که همه رنگ‌ها را در خود داشت و نداشت. سعید تازه شهید شده بود که آمریکا به عراق حمله کرد. از همه جای دنیا عکاس و خبرنگار به عراق حمله کرد. یک ماه مانده بود به اعزام، همه برای شرکت در دوره جنگ‌های شیمیایی دعوت شدند. اولین عکسی که روی پرده افتاد، عکس سعید جان‌بزرگی از حلبچه بود.