دیگر آثار نویسنده
تو که آن بالا نشستی (مهدی زین الدین)
از توی عکس نمیشود فهمید که با همه مهربان بوده است؛ کسی که فکر میکردیم فقط بهترین دوست تو است، تحکّمش هم معلوم نمیشود. تکههای خاطرهها را میگذاری کنار هم؛ مادرش، همسرش، دوستانش و پدرش. زندگیاش آرام است؛ بیتجمل، بدون حواشی و زواید بسیار.
همه چیز را از خودش دور می کند، دور میریزد و حصاری به دورش میکشد که راهی برای کسی نباشد. خودش حدیث که میخواند، میگوید «قلب، حرم خداست، غیر خدا را در آن راه نده.» و فکر میکنی تمام این خاطرهها انگار بخواهند همین یکی را نشان بدهند؛ تصویر مردی که تلاش میکرد غیر را به خانهٔ دلش راه ندهد.
حالا این تصویرها را از خلال کلمهها پیدا کردهایم. کنار هم گذاشتهایم و میکوشیم از میانشان مهدی زینالدین را ببینیم؛ این کار چهقدر شدنی است؟