محصولات مرتبط

روایت نزدیک ۸ - اسارت در هور (روایت دو خلبان از عملیات بدر)
روایت نزدیک ۵ - انرژی اتمی (روایت کمین مجنون و فاو؛ زمستان ۶۴)
روایت نزدیک ۳ - پنج روز پدافند (روایت جاده فاو - ام القصر؛ اسفند۶۴)
روایت نزدیک ۲ - اشغال تصویر سیزدهم (روایت چهل و ینچ روزۀ مقاومت در خرمشهر)
روایت نزدیک ۱۳ - لیلا (فراز و فرود یک زندگی به روایت مجید عباسی)
روایت نزدیک ۱۲ - روایت راه (از مدرسه تا جبهه)
وزن :۲۰۰گرم
شابک :۹۷۸۶۰۰۳۳۰۰۵۵۲
نوبت چاپ :1
سال چاپ :1395
تعداد صفحات :158
قطع :رقعی
وضعیت : انتشار یافته

دیگر آثار نویسنده

روایت نزدیک ۱۳ - لیلا کد کالا 12

(فراز و فرود یک زندگی به روایت مجید عباسی)

دسته بندی:
کلمات کلیدی: روایت نزدیک لیلا
قسمتی از کتاب

پشت جلد ؛
مسئول برج جواب داد نیرو آماده است خلبان همین‌جاست ولی میگه من نمی تونم توی فرودگاهی که روشنایی نداره بشینم معلوم شد سپاه از عصر یک گروهان آماده کرده و به فرودگاه مهرآباد فرستاده با اینکه آن زمان هماهنگی بین نیروها زمان می‌برد ولی ستاد مشترک یک هواپیمای سی ۱۳۰ در اختیار سپاه گذاشته بود اما خلبان حاضر به پرواز نمی‌شد هرچند خلبان درست می گفت و پرواز در آن شرایط سخت بود ولی وضعیت سنندج خیلی حساس بود گفتم که به خلبان با خلبان صحبت کنم خلبان اومد بیشتر پشت میکروفون خودش را معرفی کرد و گفت آماده است حرف حرف مرا بشنود اول سلام کردم و بعد گفتم شما اگه امشب نمیتونی بیای پستی لطفی بخود پرسید چه لطفی گفتم شما لطف کن فردا صبح اول وقت پرواز کن و بیا سنندج و جنازه‌های ما را قبل از اینکه گرگها بخورند جمع کن منتقل کن تهران تا این را گفتم بغضش ترکید و با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن این حرف آنقدر موثر بود که خلبان با من تا یه ساعت دیگه سنندج تا این خبر را به مصطفی همدانی داده ام مرتضی را فرستاد تاچراغ نفتی ها را در دو طرف باند بچیند.