روایت نزدیک ۸ - اسارت در هور کد کالا 16

(روایت دو خلبان از عملیات بدر)

پشت جلد ؛
نگاهم به هور بود و می‌خواستم پرنده را بکشانم سمت دایره وسط هور . اما هدایت هلیکوپتر از دست ما خارج شده بود .
خودش هر طرفی می خواست می‌رفت . شده بودم مثل راننده هایی که ماشینشان فرمان بریده خیلی برایم زور داشت؛ موجودی که تا چند لحظه قبل کنترلش کامل در اختیارم بود بنای ناسازگاری گذاشته بود و هر کاری دلش می‌خواست می‌کرد
شده بود مثل یک بچه لجباز، چیزی نمی توانستم به‌اش بگویم انگار نه انگار که سالها خلبانش بودم