دیگر آثار نویسنده
به مجنون گفتم زنده بمان (حمید باکری)
چشم تو خورشید را برنمیتابد، پس بیهوده چشم در خورشید مدوز. سهم تو از خورشید آن است که در آینه میبینی. اما روزگار آینهها نیز سپری گشته است. آینههای شکست گرفته و هزار تکه هر یک به قد خویش، قدری نور میتابند و هر یک به قدر خویش، پارهای از خورشید را حکایت میکنند.
چشم تو خورشید را برنمیتابد، پس بیهوده چشم در خورشید مدوز. سهم تو از خورشید آن است که در آینه میبینی. اما روزگار آینهها نیز سپری گشته است. آینههای شکست گرفته و هزار تکه هر یک به قد خویش، قدری نور میتابند و هر یک به قدر خویش، پارهای از خورشید را حکایت میکنند.