زندگی نامه داستانی شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری
چشم خیس آسمان پرده خلوت این غمکده را به هم پیچیده بود. گاهی ابری میشد. گاهی بارانی، گاهی آفتابی. تکلیفش با خودش هم معلوم نبود انگار. لحظهای میخواست سایه بیفکند، لحظهای نسیم بوزاند. لحظهای آرام شود مثل دشت، لحظهای هم طوفانی مثل دریا، اصلا میخواست هر چه هنر دارد به نمایش بگذارد آن روز. میهمان دیگری داشت برای خودش. رفقای قدیمی که پیش از او آسمانی شدند، منتظرش بودند. همانها که در قهقه مستانهشان « عند ربهم یرزقونند» همانها در انتظارش بودند. عباس، منصور، حمید، احمدرضا و...
.