مستند داستانی از زندگی شهید ناصر عبدالی به روایت همسر شهید
پسری مبارز، مجاهد، رزمنده و شهید
و مادرشهیدی مبلغ، مدرس، نماینده یک شهر و شهیده.
خانم شیرین زارعپور نویسنده هردو کتاب، روایتگر فراز و نشیب زندگی هر دو نفر است؛ هم مادر و هم پسر. او از وقایع مشترک میگوید و از روحیات متفاوت، از استعدادها میگوید و آرزوهای مختلف. از دفاع مقدس و جوانهایی که عطای بورسیههای بهترین دانشگاهها را به لقایشان بخشیدند و خونشان بر نهال نو پای انقلاب ریخت، تا مادرانی که رنگ و بوی فرزندانشان را گرفتند و ادامه دهنده راهشان شدند. او از مسئولیت میگوید و وظیفه شناسی؛ از دشمنی میگوید و شهادت مظلومانه، ترور ناجوانمردانه و پرونده باز شهادت یک نماینده مجلس، یک مادر شهید...
باید هر دو کتاب را باهم خواند تا مفهوم تربیت ایرانی_اسلامی را درک کرد.
خیلی وقتها نبودی ناصر. نبودی،
اما بودی، بودی ولی نبودی.
وقتهایی که جسمت نبود، یادت
تب دارم میکرد. وقتهایی که جسمت بود، باز یادت بود. درست مثل روح، همهجا بودی و نبودی.
خودت بگو. برای ترک عادتم چند شب توی تب سوخته باشم خوبه؟ چند بار گلویم از اشک شور شده باشه؟
چند صبح به امید بودنت چشم باز کرده باشم، خوبه؟
ناصر از پشت پرده اشک به چشمانش خیره شد.
_ این قصه پایان خوشی داره ....