زندگینامه داستانی سردار شهید حاج ابراهیم جعفرزاده فرمانده تیپ 18 الغدیر یزد
غروب روز دوم عملیات از راه رسید. حاجی مقر فرماندهیاش را آورده بود وسط هور تا هر چه بیشتر به خط مقدم نزدیک باشد. آن جلو توی خط کار گره خورده بود. حاجی شده بود مثل اسفند روی آتش. توی مقر فرماندهی بالا و پایین میرفت و پشت بیسیم نیروهای توی خط را صدا میزد. میگفت نمیدونم چرا بچهها به بن بست خوردن؟! دشمن تانکهایش را جلو آورده بود. باید خودش میرفت توی خط و همه چیز را از نزدیک میدید تا بتواند برای ادامه عملیات طرحی بریزد.
.