این کتاب خاطره آنهایی است که جای خالی یک مرد را در زندگیشان حس میکنندمردی که مثل کوه استوار و مثل
عکس شهیدروی دیوار بیرونی خانه به همراه این حدیث نقش بسته ،بالاتر از هر نیکو نیکوتری است مگر شهادت د
این قصه شرایط جنگی است در سختترین حالت ممکنبرای عبرت گرفتن همه کسانی که دورشان را دیوار کشیدهاندوب
زندگی این چنین میگذرددر تقابل دل و منطق گاهی تابع دل میشوی و گاهی تابع منطق گاهی دل پیروز میدان ا
حاج سعید با موهای سپید و لباس مقدس سپاه برایم حکم یک فرمانده با تجربه را داشت او درکنار دانش آموزان
نفسش را در سینه حبس کرده بودطنین صدای وحشت انگیز پاشنه پوتین سربازها به کف زمین را هر لحظه به خود نز
به خدا رسیدن، خود را عبد دیدن و عبد شدن در سایه سار معبود، دشواری دارد!به گمانم معبود کمی بیشتر عبد
این کتاب روایت زندگی مردی است که با نگاه بانو زینب علیه السلام از کوره راه اعتیاد به بزرگراه جوانمرد
در کتاب « مجنون من است لیلی» سعی شده مخاطب را به فضای همدان و حال و هوای مردمش ببرد؛ بنابراین لهجه ه
الهام کنار پنجره هال نشسته است و آل یاسین میخواند، ولی شش دانگ هوش و حواسش پیش الیاس است. نگاهش بین
بدون شک جنایت فرودگاه بغداد نقطه عطفی در دل تاریخ است که سالهابعد اگر بخواهند از زمان شروع نهضت جهان