فروشگاه اینترنتی روایت فتح

محصولات مرتبط

ستاره های کوکب روایت داستانی از مادر شهیدان حسن، علی و رضا مظفر
حلوای عروسی (زندگی نامه داستانی شهید محمدرضا مرادی به روایت مادر شهید)
مگر چشم تو دریاست! (مرحوم حجت الاسلام والمسلمین جنیدی و شهیدان محمد، عبدالحمید،نصرالله و رضا جنیدی به روایت همسر و مادری مجاهد)
بانوی قرن (روایت داستانی از مادر شهیدان حسن، عباس و امیر اسماعیل‌زاده )
تهنیت عشق سلام روایت داستانی از زبان مادر شهیدان عبدالحمید فتاحیان
مادران ۷ شهید سالاری به روایت مادر
مادران ۹ تابنده - شهید کامران گنجی به روایت مادر
مادران ۸ آبا - شهیدان دباغ زاده به روایت مادر
مادران ۶ درضیه - شهید علی شرفخانلو به روایت مادر
مادران ۵ پسرانم برای انقلاب - شهیدان آقا جان لو به روایت مادر
مادران ۳ فرشته ها حواسشان جمع است - شهیدان غیاثوند به روایت مادر
مادران ۲ شهیدان قاضی به روایت مادر
وزن :۱۱۲گرم
نوبت چاپ :1
شابک :۹۷۸-۶۰۰-۳۳۰-۵۱۹-۹
سال چاپ :1399
تعداد صفحات :144
وضعیت :انتشار یافته

دیگر آثار نویسنده

تهنیت عشق سلام کد کالا 140

روایت داستانی از زبان مادر شهیدان عبدالحمید فتاحیان

دسته بندی:
فروست :
کلمات کلیدی: تهنیت عشق سلام شهید عبدالحمید فتاحیان مادر شهید فاطمه دانشور جلیل انتشارات روایت فتح روایت فتح
قسمتی از کتاب

حمید مثل همیشه با صورت خندان وارد خانه شد و بلند سلام کردو رفت که جورابش را بشوید. وقتی آمد سر میز و مشغول خوردن غذایش شد، گفتم:«پسرم، چرا چکمه‌ت رو گذاشته بودی پشت در حیاط؟ پاهات رو می‌زد؛ بگم بابات یه شماره بزرگ‌تر بیاره؟» منّ و منّی کرد و گفت:«بهتون گفته بودم که بچه‌های مدرسه مفید وضع مالی خوبی ندارن. چهارصد تا شاگردتوی مدرسمون هست. هر وقت همه‌شون چکمه پوشیدن، اون وقت منم می‌پوشم.»