دیگر آثار نویسنده
پشت جلد :
با نگرانی تا کارخانه دنبالش رفتم. اما گفتند خیلی وقت است تعطیل شده و شاید به گردش و سینما رفته است. محکم گفتم: «نه، بیاجازۀ من جایی نمیرود. مطمئنم داخل کارخانه است.» یکی از کارگرهای ریسندگی رفت و دنبالش گشت. سیدداوود را توی هواکش کارخانه پیدا کرد. از خستگی خوابش برده و نزدیک بود خفه شود. اشکهایم جاری شد. یک بچۀ دروازده ساله بهخاطر راحتی ما کار میکرد و شکایتی هم نداشت. فقط گاهی میگفت: «مامان در کارخانه آنقدر صدا زیاد است که سر آدم گیج میرود.»
پشت جلد :
با نگرانی تا کارخانه دنبالش رفتم. اما گفتند خیلی وقت است تعطیل شده و شاید به گردش و سینما رفته است. محکم گفتم: «نه، بیاجازۀ من جایی نمیرود. مطمئنم داخل کارخانه است.» یکی از کارگرهای ریسندگی رفت و دنبالش گشت. سیدداوود را توی هواکش کارخانه پیدا کرد. از خستگی خوابش برده و نزدیک بود خفه شود. اشکهایم جاری شد. یک بچۀ دروازده ساله بهخاطر راحتی ما کار میکرد و شکایتی هم نداشت. فقط گاهی میگفت: «مامان در کارخانه آنقدر صدا زیاد است که سر آدم گیج میرود.»