دیگر آثار نویسنده
سر سر (زندگی نامه داستانی شهید عبدالله اسکندری)
در مقدمه این کتاب درباره مجموعه مدافعان حرم انتشارت روایت فتح می خوانیم: «مبارزه عقیدتی مرز نمی شناسد و تا کفر و نفاق و شرک و جهالت و تعصب کور هست بازار جهاد و شهادت نیز پر رونق خواهد بود. مجموعه کتاب های مدافعان حرم صحنی است که در آن ناگفته های حیات سرمدی ایثارگران فرازمینی در منظر مخاطبان به نمایش درآمده تا تاکیدی باشد بر اینکه همیشه پرچمدارانی هستند تا بیرق حقانیت اسلام ناب محمدی (ص) را تحت زعامت سلاله ای از تبار درخشان ولایت بر دوش کشند.» در صفحه این کتاب می خوانیم: «زمان برای آقا عبد الله به چشم انتظاری می گذشت و برای من به بلاتکلیفی. به اعتکاف نزدیک شده بودیم. گفت: تا الان که خبری ازشون نیست. خداکنه تو این دو سه روزه هم زنگ نزنند و من به اعتکافم برسم. ده سال پیاپی عضو ثابت معتکفین مسجد جامع قصر دشت بود. بنیاد هم که بود، با وجود مسئولیت سنگینش فقط برای همین سه روز مرخصی می گرفت. آن هم اگر به جمعه نمی خورد که گر این طور بود دو روز بیشتر مرخصی نمی گرفت. بهانه دست بعضی ها افتاده بود که رسیدگی به امور خانواده های شهدا کمتر از عبادت نیست. آقا عبد الله می گفت: ما به کارمند ها مرخصی می دیم که با خانواده هاشون سفرای زیارتی، سیاحتی برن یا چند روزی بیشتر به کارهای منزل و اهل و عیال برسند. راضی هستیم به این کار حالا از حق مرخصی مون سه روز برای اعتکاف استفاده کنیم فکر نمی کنم به جایی بر بخوره. رسیدگی به مشکلات مردم هم سر جای خودش و کوتاهی نمی کنیم.»
چشم از او برنمیداشتم. از لحظهی نشستنم داخل ماشین دلم میخواست حرف میزدم یا برایم حرف میزد. با خودش زمزمه میکرد. ذکر میگفت. روبهرو را نگاه میکرد. اقرار میکنم که دیگر تحمل دوریاش را نداشتم. دستش را که پشت صندلی علیرضا گذاشته بود، فقط نگاه میکردم. آنقدر که شکل ناخنها و انگشتهایش در ذهنم حک شد. رگهایی که در پشت دستش بیرون زده بود، ناخنهای از ته چیده شدهاش. خدایا تا چند ساعت یا چند دقیقۀ دیگر کنارم خواهد بود!