روایت زخمهای چهار جانباز مدافع حرم؛ لبنانی، افغانستانی، پاکستانی و ایرانی
تابلویی رنگارنگ و امیدبخش، نشانی از وحدت امت اسلامی، حکایت قهرمانیها و دردها زیر پوستین شهرها.
چهار قهرمان، چهار حماسهآفرین، چهار مرد با چهار ملیت، چهار زخم با هزار جراحت.
...گفتند قرار است سوریه بشود پایان عدالت طلبی و آزادی، شاید پایان دنیای آدمها که نشد؛ بل نقطه عطفی شد برای پیوند دوباره قلبهای مقاومان تسلیمناپذیر و دُرّ گرانی نگین بر اتحاد و یکرنگی.
الهه آخرتی اینبار از اینها میگوید، از قهرمانانی که نقششان پشت دفتر مشق کودکان نمیآید ولی رسمشان دنیای انسانیت را آذین میبندد. کتاب «حکایت زخمها» حکایت قهرمانهای خیالی ما در کودکی است که امروز واقعی شدهاند، حکایت چهار جانباز قطع عضو مدافع حرم از چهار ملیت ایرانی، لبنانی، افغانستانی و پاکستانی.
اگر دردی، معلولیت یا محرومیتی شما را از رسیدن به آرزوهایتان باز داشته، اگر همتتان بریده، خواندن این کتاب را با تأکید فراوان به شما توصیه میکنیم.
سـرم به طرز عجیبی سـبک بود و زبانـم از تشـنگی سـنگین. فارغ از هـر فکر و خیالی، در تمنای چند قطـره آب بودم تا با آن کویر زبان باران ندیدهام را کمی ترَ کنـم. بـدم
نمیآمد دلیل تشـنگیام را بـه یاد بیـاورم، امـا ذهنم بـه کاغذی سفید و خالی میمانسـت که به جز احساس تشـنگی، مفهوم معنادار
از آن اسـتخراج نمی شـد. به زحمـت چشـمانم را باز کـردم. نور سـفیدی که به
رسـم سوسـو زدن سـتارههای کویـر واضح و تـار میشـد، چشـمم را زد. محیط
اطـراف بـرای درک وضعیـت و مکانـی کـه انـگار در آن معلـق بـودم، کمکـی نمیکـرد. همه جا یکدسـت سـفید بـود.