روایت داستانی عملیات قمحانه از زبان شهید مدافع حرم حسن عبدالله زاده
دومتری با صدایی محکمتر و عصبانیتر از قبل، سوالش را تکرار کرد.
- مین انت؟!
این بار قبل از این که حاج مهدی حرفی بزند، عبدالله با زیرکی چهرش را در هم جمع کرد و با حالتی عصبانی و خشمگین به دو متری گفت، «خجالت بکش، آدم از شیخ میپرسه نو کی ای؟! این تویی که باید خودت رو معرفی کنی به شیخ!»
دومتری جا خورد،کمی عقب عقب رفت و با صدایی ترسان و لرزان گفت،«اعذرنی یا شیخ!نحنا بالنصره»
حاج مهدی در چشمان کثیف دو متری خیره شد و گفت،«انا شیخ النصره!»
.