دیگر آثار نویسنده
(به روایت اسیر شماره ی ۳۰۷۹؛ غلام عباس محمد حسنی)
برای عراقیها شرط گذاشتیم که اگر دوربین فیلمبرداری نباشد، میرویم زیارت. قبول کردند. گفتند که دستور صدام است و هرطور شده باید اجرا شود.
چهار گروه چهارصد نفری شدیم. هر گروه را یک روز بردند. گفتند غذایتان را هم باید با خودتان بیاورید. از شب قبل سیبزمینی آبپز کردیم و سهمیۀ هرکس را دادیم دستش. گروه اول که برگشتند گفتند خوب بود. کاری به کارمان نداشتند. اسرا از اتوبوس که پیاده شده بودند، خودشان سینهخیز و گریهکنان تا حرم رفته بودند، زیارت کرده بودند و برگشته بودند. روز دوم و سوم راه و چاه را یاد گرفتیم. بچهها روی کاغذهای کوچک شعار «لبیک یا امام الخمینی» نوشتند و اطراف حرم بدون آنکه عراقیها بفهمند پخش کرده بودند و سینهزنی کرده بودند و شعار داده بودند: «ابوالفضل علمدار/ خمینی را نگهدار». میگفتند مردم عراقیِ اطراف حرم، ما را که میدیدند گریه میکردند.