زندگینامه داستانی جانباز رمضانعلی خردمند
ده روزی از شروع کلاسهای مکتبخانه میگذشت و ملاعلی هر روز صبح برای بردن من به مکتب به خانه ما میآمد تا بلکه موفق شود مرا در خواب بگیرد، اما من زرنگتر از او بودم. صبح زود بیدار میشدم و از خانه یکراست
بالای کوه میرفتم و آنها نمیتوانستند مرا مطیع و سربهراه کنند و در کنار
بچهها در مکتبخانه بنشانند.