زندگینامه شهید مدافع حرم، محمد احمدی جوان
دست به سینه، یکی از پاهایم را به دیوار اتاق تکیه داده بودم. یعقوب و برادرهایم را میدیدم که از پشت شیشه با ناامیدی به من نگاه میکردند. به پهنای صورت اشک میریختند.کبوتر همسایه پر وبال خود را محکم به شیشه میکوبید. شیشه قرمز رنگ شده بود...