فروشگاه اینترنتی روایت فتح

محصولات مرتبط

عشق چرا ندارد! شهید مدافع حرم محمد صاحب کرم به روایت همسر
کاپوچینو در رام الله متن کوتاه « شارون و مادر شوهرم»
سوقی خاطراتی از زبان ایرانیان بازگردانده شده از عراق
جنگ بدون صلح بر اساس یک عملیات بایکوت شده در جنوب لبنان
کتاب‌ها شیمیایی نمی‌شوند خاطرات زندگی صلاح عبدالامیر عسگر پور
سیاح زندگی نامه داستانی شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری
راز بی‌بی جان زندگینامه داستانی سیده بتول جزایری مادر شهید سید حسین علم الهدی
ماه بالا نشین روایت داستانی شهید حجت الاسلام عباس شیرازی از زبان همسر
مجنون من لیلی است سردار شهید سعید اسلامیان به روایت همسر
به رنگ خاک مجموعه خاطرات شهید سید محمدحسین علم الهدی
اسیر آلواتان مجموعه خاطرات شهدا و اسرای در بند کومله و دموکرات از زبان شاهدان عینی
بخور نخور خاطرات داستانی مدافعان بیت المال
وزن :۲۹۰گرم
شابک :۹۷۸۶۰۰۳۳۰۴۹۷۰
نوبت چاپ :2
سال چاپ :1399
تعداد صفحات :360
قطع :رقعی
وضعیت :انتشار یافته

دیگر آثار نویسنده

فهیمه کد کالا 161

(زندگی نامۀ داستانی فهیمه محبی)

نویسنده:
دسته بندی:
نا موجود
کلمات کلیدی: فهیمه زندگینامه
قسمتی از کتاب

فهیمه یک‌ آن‌ دست‌ رضا را پشت کمرش حس کرد، با همان شیطنت نگاه‌اش کرد، انگشت‌اش را برد بالا به آسمان اشاره کرد «عمو ا‌ُچولم، سربالا! با خدا سربالا حرف بزن!» بعد سرش را بالا گرفت، رفت تو. دستش‌اش را به پارچه سفید روی جنازه گرفت ولی بلندش نکرد، پارچه را توی مشت‌اش مچاله کرد «خدایا درسته دادی، درسته هم ببر! من کامل‌اش رو می خوام!» پارچه را کنار زد، خودش بود، سالم و درسته. زانوهایش خم شد، نشست بالای سر سعید «بازم تو بردی! همیشه تو می‌بردی! هیچ‌وقت زورم بهت نرسید.» رویش را ‌برگرداند سمت قبر محمدحسین «بابایه وقتی فکر می‌کرد که باید از تو بخوام که شفیع من و بچه‌هام باشی، ولی حالا کسی رو آوردم گذاشتم کنارت که مطمئنم شفیع تو هم می‌شه.» بعد هم دست کشید روی سنگ قبر رضا «بگیرش عمو اوچول، اینم سعید، تمام این سال‌ها بدون تو نتونست زندگی کنه! این‌قدر به زندگی چنگ انداخت تا ازش در رفت و آمد پیش خودت. حالا بگیرش!» خاک‌ها را تکاند، ته مانده‌ی زندگی را ریخت روی قبر سعید.