الهام کنار پنجره هال نشسته است و آل یاسین میخواند، ولی شش دانگ هوش و حواسش پیش الیاس است. نگاهش بین
از خاطرات جنگ اسم میبری؛ صحنههای زیادی از عملیات مختلف از جلوی چشمهای «اصحاب کریمی» میگذرد؛
روایت نزدیک ۱۳ - لیلا (فراز و فرود یک زندگی به روایت مجید عباسی)
مهمترین چیزی که سعی میکرد رعایت کند، راستگویی بود؛ حتی وقتی به ضررش تمام میشد، دروغ نمیگفت، اگر
شیرودی می گفت: - حمید آن قدر مهارت دارد که در حالت انحنای هلی کوپتر هم، هدف را با تیر بزند.
اینک شوکران مجموعه ای از مجموعه های انتشارات روایت فتح است که زندگی شهدای جانباز را از زبان همسرانشا
علی رغم اینکه خانواده شهید «فرهاد خادم» زرتشتی هستند اما نسبت به سرنوشت کشورشان ایران، بی توجه نبوده
این کتاب، جلد دوازدهم از مجموعه «نیمه ی پنهان ماه» می باشد که به بیان زندگی نامه و خاطرات شهید حسن آ
اکنون در این روزگار به ظاهر آرام، «غاده چمران» با لحنی شکسته، داستانی روایت می کند
جوانی که از در آمد تو؛ لباس سپاه تنش نبود، یک پیرهن چینی داشت و لبه جیبش عکس امام را زده بود که می خ
«حمید باکری از آلمان آمده» این را امروز توی دانشگاه شنیده بود. پس چه طور تا به حال او را ندیده است؟
جنگ معشوق همه ی مرد های واقعی عالم بود. حسادت کاری از پیش نمی برد.
هنوز سال های اول جنگ بود. آدم هایی که آمده بودند هیچ کدام تا به حال یک جنگ درست و حسابی ندیده بودند.
نیمه پنهان ماه ۶ ( مهدی باکری به روایت همسر شهید)
منتظر آرمان بودن، کار سختی بود. از خواندن که خسته می شدم، خودم را با کارهای خانه مشغول می کردم.
سال ها منتظر چیزی بوده ای. چیزی که می دانسته ای اتفاق می افتد. همان روز که بله گفتی، می دانستی که عا
فقط یک روز پاوه بود یک روزی که شاید سال ها او را به ناصر نزدیک کرده بود .
خانه که می آمد به من مهلت تکان خوردن نمی داد. همه ی کار ها را خودش انجام می داد، اما نگاهش که می کرد
نیمه پنهان ماه ۱۰ (شهید عبادیان به روایت همسر شهید)
نیمه پنهان ماه ۱۱ (عبدالله میثمی به روایت همسر شهید)
عید سال شصت ودو، همان سالی بود که استخاره شب عید به نام اصغر، خوب آمد.
محمد اصغری خواه ۲ خرداد ماه سال ۱۳۴۰ متولد شد و در بهمن ماه سال ۱۳۵۹ با سیده نساءهاشمیان ازدواج کرد
بغلش کردم و داخل آمبولانس نشستیم. توی راه زد زیر گریه. نمی دانم با آن سنش فهمیده بود که این جنازه ی
نیمه پنهان ماه ۱۶ (عبدالحسین برونسی به روایت همسر)
ماجرای کتاب از آشنایی اکرم باقری با همسرش آغاز می شود.
چگونه می شود عطر حضور مردی را که سال ها است رفته، هنوز در مشام داشت؛ چگونه می شود آنقدر به او نزدیک
این اثر همانند دیگر آثار انتشارات روایت فتح، با لحنی صمیمی و بسیار صادق برای مخاطب روایت شده است.
او جوان است، تو جوان تر از او. او عاشق است، تو عاشق تر از او. او دل به بزرگ مردها سپرده است، تو دل ب
شهید علی تجلایی به عنوان نماد مقاومت در روزهای محاصره سوسنگرد شناخته می شود. او از فرماندهان سپاه اس
«آبنیکی به روایت همسر شهید» به قلم مهدیه داوودی تالیف شده و شرحی است کوتاه از نزدگی شهید محمد آبنیکی
زندگی شهید رستگار و همسرش، بیش از سه سال دوام نداشت اما آن ها دوران پر فراز و نشیبی را در این مدت سپ
توی جیبم یک دفترچه تلفن داشتم. که پر از شماره تلفن بود. اگر دست اینها می افتاد، کلی آدم گرفتار می شد
چند سطل شربت درست کردیم و به آن هایی که از ناحیه شکم مجروح نشده بودند، دادیم. بعد به اتاقی که من مسئ
حمید مدت ها مسئول امور فرهنگی سپاه بوده. در کنارش هر کاری که از دستش بر می آمده، برای این مردم انجام
سردار سرتیپ پاسدار نور علی شوشتری در سال ۱۳۲۷ در روستای سر ولایت شهرستان نیشابور به دنیا آمد.
حسین که نبود، همه چیز زندگی با خودم بود. چه مریض می شد، خودم مریض می شدم، لازم می شد برای خانه چیزی
شهید حسین املاکی در شب عاشورای حسینی ۱۳۴۰ در روستای کولاک محله از توابع شهرستان لنگرود دیده به جهان
نیمه پنهان ماه ۳۳ (شهید شعبانعلی عفیفه به روایت همسر)
بعد از دو ماه که همه در انتظار عملیات بودند، باران شدیدی بارید که باعث طغیان رودخانه شد. پلهای ارتب
در این کتاب محوریت با سخنان همسر شهید است که در قالب مصاحبه از وی، گردآوری و تنظیم شده است.
امان از روزی که به خانه می آمد و می دید فهمیه سرپاست و کار خانه کرده است. از نظر محرم فهیمه باید است
عبدالله جمع اضداد بود، هم خشن و جدی، هم رئوف و شوخ و شنگ.
صادق در سال 1394 به سوریه رفت و جزء مدافعان حرم گردید. بعد از یک سال جنگیدن علیه تروریست های وهابی،
ماه رمضان از راه رسیدو من با اینکه نمیتوانستم روزه بگیرم، دوست داشتم سحرها بیدار شومو کنار تو بشینم
شهید مرادی کمی قبل از جنگ نامزد می کند و سه، چهار ماه بعد از شروع جنگ هم به شهادت می رسد.
من از پدر و مادرهای اینها خجالت میکشم. من بچههاشون رو هیئتی و جبههای کردم
علی را به جسارت و دلاوری میشناختند .سختگیر و جدی بود، آن قدر که گاهی فکر می کردی اگرسرپیچی کنی اعدا
عماد مغنیه یکی از جوانانی بود که نقشی اساسی در پیروزی های بعدی مقاومت در جنوب لبنان داشت؛ چه درآزادی
این اثر، روایت کوشش و مبارزهی یکی از مبارزان عرصه پرتلاطم نیم قرن اخیر است که میدانها و صحنههای گ
39کیلو تمام، خاطرات پسر روستایی نوجوانیست که زودتر از زمان مقرر، سربازِ جبههی جنگ شد و تنها یک سال
در این کتاب خاطرات همسر "شهید منوچهر مدق"، از سال های زندگی مشترک و خصوصیات اخلاقی و سرنوشت او، روای
این کتاب، حکایت سربازی است که دوران خدمت سربازیاش مقارن با جنگ تحمیلی میشود. او که تمام تلاشش در ا
این کتاب روایتی است از بودنهای مردی که در وجودش«من» نداشت،اما یادش در قلبها به یادگار ماند و رد پا
این کتاب روایتی واقعی از نبردی چندروزه در شمال استان حماه سوریه ست تمام شخصیتهای داستان حقیقی هستند
این کتاب روایتی زنانه از طلبه شهید عباس شیرازی « قائم مقام سازمان تبلیغات اسلامی و مسئول تبلیغات جبه
نفسش را در سینه حبس کرده بودطنین صدای وحشت انگیز پاشنه پوتین سربازها به کف زمین را هر لحظه به خود نز