زندگی جریان داشت که جنگ آمد. با جنگ هم زندگی ادامه داشت، بعد از آن هم همین طور.در این بین، بعضیها ب
دستمال سرخ ها - جهان ماند! (شهید جهانگیر جعفر زاده به روایت مادر)
روبه روی عکسش میایستم. انگار زمان هم بمن میایستد. هیچ نمیفهمم گذر ساعتها و ساعتها را.
علی رغم اینکه خانواده شهید «فرهاد خادم» زرتشتی هستند اما نسبت به سرنوشت کشورشان ایران، بی توجه نبوده
کتاب «شهیدان قاضی» ماجرای زندگی این شهدا به روایت مادرشان است.
کتاب حاضر همراهی با لحظاتی از زندگی مادر شهیدان رضا و علی غیاثوند است. یک همراهی تلخ و شیرین.
نویسنده در کتاب «شهیدان آقاجانلو» بخشی از تاریخ مستند انقلاب اسلامی را با محوریت خانواده ارائه می کن
کتاب حاضر همراهی با لحظاتی از زندگی مادرشهید علی شرفخانلو است. یک همراهی تلخ و شیرین.
بعد از مراسم هفت مجید،داخل خانه نشسته بودم که تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم. خانمی خودش را معرفی کر
بعضی وقتها در تنهایی به روزی فکر میکنم که با کامران در آشپزخانه بودم و پسرم از مدرسه آمده بود و نه
با نگرانی تا کارخانه دنبالش رفتم. اما گفتند خیلی وقت است تعطیل شده و شاید به گردش و سینما رفته است.
جوانی که از در آمد تو؛ لباس سپاه تنش نبود، یک پیرهن چینی داشت و لبه جیبش عکس امام را زده بود که می خ
از توی عکس نمیشود فهمید که با همه مهربان بوده است؛
آخرهای آذر بود که آمد خوی. رفتم استقبالش. گفت میرود پسرش را ببیند. آمدیم در خانهشان. سپرد بمانم تا
یک شب که از در آمدی تو، گفتی «مادر برات آزادیمو از خدا گرفتم. فردا می رم جبهه.»
قبل از رفتن یک شب همهمان را دعوت کرد خانۀ خودشان، وقت برگشت، مادر نشست لب باغچه و دستی کشید به گله
کتاب «قرار بیقرار» پنجمین کتاب از مجموعه کتابهای مدافعین حرم و مربوط به زندگی شهید مصطفی صدرزاده ا
امان از روزی که به خانه می آمد و می دید فهمیه سرپاست و کار خانه کرده است. از نظر محرم فهیمه باید است
عبدالله جمع اضداد بود، هم خشن و جدی، هم رئوف و شوخ و شنگ.
عاشق موسیقی بود؛ هم پاپ و هم سنتی. اگر با بچه های فامیل جمع می شدند می زدند به دل جاده و می رفتند سف
مادر ازت متشکرم وقتی تحملم کردی،وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی شهید شوم،
از اتاق که آمدندبیرون، پدر و مادر هادی با سینی قرآن و ظرف آب منتظر بودند. نگرانی دوباره به مریم هجوم
روایت مادرانهای از زندگی شهید عبدالحمید فتاحیان دانشجوی شهید دانشگاه تهران که با توجه به تموّل مالی
بانوی قرن؛ روایت مادرانه شهیدان حسن، عباس و امیر اسماعیل زاده منتشر شد.
شهید مرادی کمی قبل از جنگ نامزد می کند و سه، چهار ماه بعد از شروع جنگ هم به شهادت می رسد.
اگر حالم بد باشد، بهشت زهرا هم نمی روم و اگر حالم خیلی بد باشد، دعای ندبه را هم توی خانه می خوانم.
دنیا که آمد، دور حـرم امامرضاg طوافش دادند. شـهید هم که شـد، باز دور همان حرم طوافـش دادند. از این
من از پدر و مادرهای اینها خجالت میکشم. من بچههاشون رو هیئتی و جبههای کردم
مقام معظم رهبری آمده بودند دیدنشان. مادرش می گفت: از دوری حسن دارم میسوزم. اشک به چشمان آقا نشست. ز
کتاب « عباس توام بانو» روایت داستانی همسر، دختر و پسر شهید عباسعلی علیزاده مدافع حرم بانو زینب(س) اس
پسری مبارز، مجاهد، رزمنده و شهید و مادرشهیدی مبلغ، مدرس، نماینده یک شهر و شهیده خانم شیرین زارعپو
همزمان دوکتاب از زندگی دو عضو یک خانواده به چاپ رسید؛ پسری مبارز، مجاهد، رزمنده و شهید و مادرشهیدی
ستاره های کوکب، روایت مادرانه و شیرینی از زندگی بانو کوکب اسکندری مادر شهیدان حسن، علی و رضا مظفر اس
نفسش را در سینه حبس کرده بودطنین صدای وحشت انگیز پاشنه پوتین سربازها به کف زمین را هر لحظه به خود نز
این اثر در راستای انجام طرحی پژوهشی با عنوان «ثبت و تدوین خاطرات صلاح عسگرپور» به انجام رسیده است بن
این یادداشتها شرحی از زندگی روزمرهام در شرایط اشغال و رویارویی مدام با ماموران امور شهری و سربازان