کتاب « عباس توام بانو» روایت داستانی همسر، دختر و پسر شهید عباسعلی علیزاده مدافع حرم بانو زینب(س) اس
اگر دردی، معلولیت یا محرومیتی شما را از رسیدن به آرزوهایتان باز داشته، اگر همتتان بریده، خواندن این
از اتاق که آمدندبیرون، پدر و مادر هادی با سینی قرآن و ظرف آب منتظر بودند. نگرانی دوباره به مریم هجوم
سوریه نرفتهام. چه قبل از شروع جنگ و چه بعدش که سروکارم افتاد به نوشتن از مردانی که پایان زندگی دنیا
بعد از نماز صبح دردش کمی فروکش کرده بود. ثریا صبحانه نعمت اله را آماده کرد که بخورد و برود سرکار؛ بی
«سیداحسان را با تعدادی از بچه ها می گذاشتم یک اکیپ. تجهیزات را که به بچه ها می دادم وقتی می دید بعضی
گریختن خانه به خانه به هر جان کندنی که هست ، ادامه دارد.
بدون شک جنایت فرودگاه بغداد نقطه عطفی در دل تاریخ است که سالهابعد اگر بخواهند از زمان شروع نهضت جهان
بچه های غواص با چشمهای نمناک به حاج قاسم نگاه میکردند.این حالت، نمایشی بود از دلشکستگی غواصها.
حمید گفت: «مصطفی جان هرچه دارم مال تو.» گفتم: «نه. آن چیزی که خیلی برایت با ارزش است را بگو.» گفت: «
دستگاه حاصل زحمت همه بچه های گروه است و با هم درست کردیم.» من چشمام گرد شده بود.
ماه رمضان از راه رسیدو من با اینکه نمیتوانستم روزه بگیرم، دوست داشتم سحرها بیدار شومو کنار تو بشینم
همه رفتند. کاسۀ آب خالی هنوز در دستش بود و به انتهای خیابانی که اتوبوس رزمندگان در آن پیچیده بود، نگ
مبارزه عقیدتی مرز نمی شناسد و تا کفر و نفاق و شرک و جهالت و تعصب کور هست بازار جهاد و شهادت نیز پر ر
کتاب «قرار بیقرار» پنجمین کتاب از مجموعه کتابهای مدافعین حرم و مربوط به زندگی شهید مصطفی صدرزاده ا
امان از روزی که به خانه می آمد و می دید فهمیه سرپاست و کار خانه کرده است. از نظر محرم فهیمه باید است
از او چیزهای ظاهری یاد نگرفتم. الان هم لباسپوشیدنم مثل سابق است. او تیپ خودش را میزد، من هم تیپ خو
عاشق موسیقی بود؛ هم پاپ و هم سنتی. اگر با بچه های فامیل جمع می شدند می زدند به دل جاده و می رفتند سف
صادق در سال 1394 به سوریه رفت و جزء مدافعان حرم گردید. بعد از یک سال جنگیدن علیه تروریست های وهابی،
این کتاب روایت زندگی مردی است که با نگاه بانو زینب علیه السلام از کوره راه اعتیاد به بزرگراه جوانمرد
نوبت به ماشین آنها که رسید، خیلی ازدحام شده بود و به منافقین فشار آورده بودند. آنها هم کم حوصله را
میخواهم یک کاری کنم که با نقشۀ کاغذی کاری نداشته باشیم
مادر ازت متشکرم وقتی تحملم کردی،وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی شهید شوم،
در این کتاب محوریت با سخنان همسر شهید است که در قالب مصاحبه از وی، گردآوری و تنظیم شده است.
با توجه به قابلیت های رزمی حسن او را فرماندۀ شانزده تک تیرانداز کردیم. کارش خیلی استراتژیک و عالی بو
عبدالله جمع اضداد بود، هم خشن و جدی، هم رئوف و شوخ و شنگ.
زمان ارتقاء درجه اش رسیده بود . آن روزها داشت آماده می شد دوباره برگردد سوریه.
این کتاب برداشتی داستانی از زندگی جانباز مدافع حرم، عباس دهقانی است. جوانی اهل گوریگاه که بیشتر روزه
امیر سیاوشی قهرمانی است که ادای قهرمانها را در نمیآورد. هر آنچه از او سر میزند برگرفته از باورها،