سردار سرتیپ پاسدار نور علی شوشتری در سال ۱۳۲۷ در روستای سر ولایت شهرستان نیشابور به دنیا آمد.
«آبنیکی به روایت همسر شهید» به قلم مهدیه داوودی تالیف شده و شرحی است کوتاه از نزدگی شهید محمد آبنیکی
زندگی شهید رستگار و همسرش، بیش از سه سال دوام نداشت اما آن ها دوران پر فراز و نشیبی را در این مدت سپ
چند سطل شربت درست کردیم و به آن هایی که از ناحیه شکم مجروح نشده بودند، دادیم. بعد به اتاقی که من مسئ
حمید مدت ها مسئول امور فرهنگی سپاه بوده. در کنارش هر کاری که از دستش بر می آمده، برای این مردم انجام
حسین که نبود، همه چیز زندگی با خودم بود. چه مریض می شد، خودم مریض می شدم، لازم می شد برای خانه چیزی
شهید حسین املاکی در شب عاشورای حسینی ۱۳۴۰ در روستای کولاک محله از توابع شهرستان لنگرود دیده به جهان
بغلش کردم و داخل آمبولانس نشستیم. توی راه زد زیر گریه. نمی دانم با آن سنش فهمیده بود که این جنازه ی
ماجرای کتاب از آشنایی اکرم باقری با همسرش آغاز می شود.
چگونه می شود عطر حضور مردی را که سال ها است رفته، هنوز در مشام داشت؛ چگونه می شود آنقدر به او نزدیک
این اثر همانند دیگر آثار انتشارات روایت فتح، با لحنی صمیمی و بسیار صادق برای مخاطب روایت شده است.
او جوان است، تو جوان تر از او. او عاشق است، تو عاشق تر از او. او دل به بزرگ مردها سپرده است، تو دل ب
شهید علی تجلایی به عنوان نماد مقاومت در روزهای محاصره سوسنگرد شناخته می شود. او از فرماندهان سپاه اس
سال ها منتظر چیزی بوده ای. چیزی که می دانسته ای اتفاق می افتد. همان روز که بله گفتی، می دانستی که عا
خانه که می آمد به من مهلت تکان خوردن نمی داد. همه ی کار ها را خودش انجام می داد، اما نگاهش که می کرد
نیمه پنهان ماه ۱۰ (شهید عبادیان به روایت همسر شهید)
منتظر آرمان بودن، کار سختی بود. از خواندن که خسته می شدم، خودم را با کارهای خانه مشغول می کردم.
محمد اصغری خواه ۲ خرداد ماه سال ۱۳۴۰ متولد شد و در بهمن ماه سال ۱۳۵۹ با سیده نساءهاشمیان ازدواج کرد
این کتاب، جلد دوازدهم از مجموعه «نیمه ی پنهان ماه» می باشد که به بیان زندگی نامه و خاطرات شهید حسن آ
نیمه پنهان ماه ۱۶ (عبدالحسین برونسی به روایت همسر)
توی جیبم یک دفترچه تلفن داشتم. که پر از شماره تلفن بود. اگر دست اینها می افتاد، کلی آدم گرفتار می شد
نیمه پنهان ماه ۳۳ (شهید شعبانعلی عفیفه به روایت همسر)
عید سال شصت ودو، همان سالی بود که استخاره شب عید به نام اصغر، خوب آمد.
نیمه پنهان ماه ۱۱ (عبدالله میثمی به روایت همسر شهید)
فقط یک روز پاوه بود یک روزی که شاید سال ها او را به ناصر نزدیک کرده بود .
جنگ معشوق همه ی مرد های واقعی عالم بود. حسادت کاری از پیش نمی برد.
هنوز سال های اول جنگ بود. آدم هایی که آمده بودند هیچ کدام تا به حال یک جنگ درست و حسابی ندیده بودند.
نیمه پنهان ماه ۶ ( مهدی باکری به روایت همسر شهید)
«حمید باکری از آلمان آمده» این را امروز توی دانشگاه شنیده بود. پس چه طور تا به حال او را ندیده است؟
جوانی که از در آمد تو؛ لباس سپاه تنش نبود، یک پیرهن چینی داشت و لبه جیبش عکس امام را زده بود که می خ
اکنون در این روزگار به ظاهر آرام، «غاده چمران» با لحنی شکسته، داستانی روایت می کند