این کتاب روایت گوشهای از جنایات کومله و دموکرات از زبان اسیران زندان آلواتان است.
روایت مهاجرت ایرانیان به عراق و عراقیان به ایران به قرنها قبل برمیگردد که به دلایل متعهدد فرهنگی،
اسیر با زندانی خیلی فرق میکند. زندانی مثلاً حکم میخورد پنج سال یا ده سال. خودش را آماده میکند و ب
برای عراقیها شرط گذاشتیم که اگر دوربین فیلمبرداری نباشد، میرویم زیارت. قبول کردند. گفتند که دستور
دوره درهای بسته اسارت ۵ ( به روایت اسیر شماره ی ۹۸۰؛ علی علیدوست قزوینی)
شب رسیدیم کربلا. شب نیمۀ شعبان بود. وارد صحن که شدیم، حال خودم را نمیفهمیدم. چسبیدم به ضریح. فقط گر
هنوز هم گاهی لباسهای اسارتم را که در کمد آویزان کردهام، نگاه میکنم. وقتی یاد سختیهای آن دوران می
جوانی که از در آمد تو؛ لباس سپاه تنش نبود، یک پیرهن چینی داشت و لبه جیبش عکس امام را زده بود که می خ
میتوان حدس زد که آنچه در خلال بیانات و نوشتهها در مورد دوران اسارت گفته شده است، یک بخش کوچکی است
میدانم بروجردی آنجاست. میخواهم او را نصیحت کنم. من فرمانده دمکرات این منطقه هستم.