دیگر آثار نویسنده
یک گروهان عراقی را گرفته بودیم و با قایق میبردیم عقب. یکی از افسرهایشان با اشاره گفت: «گرسنهایم!» گشتم دنبال خوراکی، دیدم توی جیبم یک پرتقال است. به هرکس یک پَر رسید.
یک گروهان عراقی را گرفته بودیم و با قایق میبردیم عقب. یکی از افسرهایشان با اشاره گفت: «گرسنهایم!» گشتم دنبال خوراکی، دیدم توی جیبم یک پرتقال است. به هرکس یک پَر رسید.