صدایش میزدند میرزا محمد. گاهی میرزا، گاهی محمد. از همان اول بلد نبود لبخند بزند، فقط گاهی بلد بود ز
میدانم بروجردی آنجاست. میخواهم او را نصیحت کنم. من فرمانده دمکرات این منطقه هستم.
این ها برشی از یک زندگی است؛ زندگی یک مرد که تا به آخرسرشار از حیات بود و هنوز هم هست. کافی است یادت
اگر میخواهید از اندرونی خانه علما بیشتر بدانید، اگر میخواهید با سبک زندگی، منش و خلق و خوی مراجع د
ناگهان بیسیمچی صدایی غیر منتظره شنید:«میدانم بروجردی آنجاست.میخواهم او را نصحیت کنم. من فرمانده