دیگر آثار نویسنده
صدای رعد و برق گوش فلک را کر می کرد. باران مثل سیل از آسمان می بارید. آب سرازیر بود و هوا تاریک. می گفتند:
«رودخونه داره طغیان می کنه. »به هزار مکافات من را رساندند به یک کلبه روی دامنۀ کوه.
فرداش محمدناصر هما نجا به دنیا آمد.
یادگاران ۱۳ (محمد ناصر ناصری)