دیگر آثار نویسنده
از داخل ماشین داشت اسلحه خالی میکرد با دو سه تا بسیجی دیگر. از عرق روی لباسهایش میشد فهمید چقدر کار کرده. کارش که تمام شد، همین که از کنارمان داشت میرفت به رفیقم گفت: «چطوری مشدعلی؟»
به علی گفتم: «کی بود این؟»
گفت: «مهدی باکری، جانشین فرمانده تیپ.»
گفتم: پس چرا دارد بار ماشین را خالی میکند؟»
گفت: یواش یواش اخلاقش میآد دستت.»
از داخل ماشین داشت اسلحه خالی میکرد با دو سه تا بسیجی دیگر. از عرق روی لباسهایش میشد فهمید چقدر کار کرده. کارش که تمام شد، همین که از کنارمان داشت میرفت به رفیقم گفت: «چطوری مشدعلی؟»
به علی گفتم: «کی بود این؟»
گفت: «مهدی باکری، جانشین فرمانده تیپ.»
گفتم: پس چرا دارد بار ماشین را خالی میکند؟»
گفت: یواش یواش اخلاقش میآد دستت.»