فقط یک روز پاوه بود یک روزی که شاید سال ها او را به ناصر نزدیک کرده بود .
میدانم بروجردی آنجاست. میخواهم او را نصیحت کنم. من فرمانده دمکرات این منطقه هستم.
ناصر کاظمی که از اول ناصر کاظمی نبود. یکی بود مثل بقیۀ مردم. مدرسه می رفت، درس می خواند، بازی می کرد
هر روز صبح،زمسـتان و تابسـتان، در گرما و سرما، توی حیاط اذان میگفت و بزرگ و کوچک خانواده را بیدار می