فروش
کتاب حواسم هست
حواسش هست دست خالی برنگردی…. قطعه 50 انگاری حال و هوای دیگری دارد. آدمها هرکدام با خواستهای و حاجتی و … کنار مزار شهید یتیمی ایستادهاند و درددل میکنند. شهیدی که خودش در وصیتنامهاش نوشته «اگر درددل داشتید یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم. به لطف خداوند حاضر و پاسخگو هستم. من منتظر شما هستم. کتاب «حواسم هست» زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی سهراب به قلم شیرین زارعپور است که توسط انتشارات روایت فتح به بازار کتاب عرضه شده است. چاپ اول این کتاب تنها به صورت پیشفروش ارایه میشود. پس حاجت خود را مدنظر قرار دهید و بخوانید زندگی شهیدی که حواسش هست دست خالی برنگردی.
خرید چاپ اول کتاب
زندگی نامه شهید سجاد زیرجدی
اطلاعات بیشتر
هم سفرآتش و برف
صدام حسین باز کردهای عراقی را آواره ایران کرده و این بار سعید با یک حواهش آمده ببیندت. میگوید« اگه بهت بگم بیا لب مرز بیا این زنهای آواره رو بازرسی بدنی کن از دستم دلخور میشی؟» این جا مریوان است 14 فروردین سال 70 چند روزی بعد از به دنیا آمدن فاطمه و عیددیدنیهای آشنایان و تنهایی دوباره تو سعید فرمانده سپاه است و مشغول خط مرزی مریوان میگویی «دلت میآد این بچه شیرخوره رو ول کنم پاشم بیام اونجا؟» میگوید« من به فاطمه نگفتم بیاد به تو گفتم بیا. اگه تو دلت به اومدن رضا بده خودت هم بلدی یه فکری برا فاطمه بکنی.»
افزودن به سبد خرید
زندگی شهید قهاری سعید فرمانده لشکر نیرو مخصوص به روایت همسر شهید
اطلاعات بیشتر
شرکت در پویش و اطلاعات بشتر
پویش نذر کتاب
حواسش هست دست خالی برنگردی! #پویش_نذر_کتابِ حواسم هست «زندگینامه شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی» به احترام قامت رعنای شان، به پاس جرعههایی از جام عشق که سرکشیدند و رفتند تا بماند ایران. برای او، من و تو... نذر میکنیم که کتابِ یادشان را ورق بزنیم. نذر میکنیم که نامشان، فقط روی سنگِ مزار نماند؛ بلکه در قالب کلمههایی جاودان، بر صفحه دلهایمان حک شود. این بار، نه با گلوله که با قلم، راهشان را ادامه دهیم.
حواسم هست دست خالی بر نگردی
روایت همسران شهدا
(نیمه پنهان)
روایت مدافعان حرم
روایت یاران
(یادگاران)
روایت همسران شهدا خلبان (آسمان)
روایت دانشمندان
(شهدای هستهای)
روایت مدافعان وطن
روایتی دیگر
تازه های انتشارات
"حسین گاردی"
"مستند روایی از ازاده جانباز حسین صادقی"
در شناسنامهام تاریخ تولدم را اولین روز مرداد سال 1334 نوشتهاند. حالا اینکه واقعا همان روز به دنیا آمدهام یا چند ماه قبل از آن الله اعلم. این زمان ثبت تاریخ تولد خیلی حساب و کتاب نداشت. نامم حسینقلی است. اما همه همان حسین خالی من را میشناسند. حسینقلی صادقی سیرویی که پسوند فامیلیام را از اسم روستای آبا و اجدادیمان گرفتهاند..
حواسم هست
همسفر آتش و برف
نرخ دل کندن
زندگی رزمندگی
کعبه بوی بهشت میدهد
قصه دلبری
شهید محمدحسین محمدخانی به روایت مرجان در علی همسر شهید
از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که میانداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یکوری میانداخت روی شانهاش، شبیه موقع اعزام رزمندههای زمان جنگ. وقتی راه میرفت، کفشهایش را روی زمین میکشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد. از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر میدیدمش. به دوستانم میگفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همون جا مونده!»
کتابهای جدید
حواسم هست
همسفر آتش و برف
نرخ دل کندن
زندگی رزمندگی
حسین گاردی
آخرین اخبار
حواسش هست دست خالی برنگردی!
-
ارسال شده توسط
مرتضی اسدی
- 0 دیدگاهها
قرار همیشگی با فرزندان خمینی در نصف جهان برگزار شد!
-
ارسال شده توسط
مرتضی اسدی
- 0 دیدگاهها
بچه های سید مرتضی دست به قلم شدند!
-
ارسال شده توسط
مرتضی اسدی
- 0 دیدگاهها
دینامیک به روز به پله دوم رسید
-
ارسال شده توسط
مرتضی اسدی
- 0 دیدگاهها
همسفر آتش و برف مزین به تقریظ رهبر انقلاب شد.
-
ارسال شده توسط
مرتضی اسدی
- 0 دیدگاهها
هوای تازه در انتشارات روایت فتح
-
ارسال شده توسط
مرتضی اسدی
- 0 دیدگاهها