مسجد امام پر شد از جمعیت. جنازه را آوردند. از آن جا تشییع می شد و بعد او را می بردند اصفهان. گفتند: از او بگویم. من هم حوزه درس خوانده بودم، مثل او. ولی آشنایی مان از آن جا نبود، از سپاه بود. مانده بودم چطور شروع کنم. قرآن را باز کردم«قالَ انّی عَبدُاللهِ آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیَّا. » همان آیهای که وقتی به دنیا آمد، پدربزرگ با تفأل به قرآن، اسمش را گذاشت«عبدالله. » این را بین راه، تا برسیم اصفهان، پدرش گفت.
ارسال با باربری
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
ارسال از طریق پست
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.