چهل روز چشم به آسمان دوخته بودم. دستهایی از آسمان به سویم دراز شده بود. نمیتوانستم آنها را محکم در دست بگیرم. دستهای شهدای تخت فولاد شهید حیدر افسا شهید ماشاءالله محمدی و دست شهید گمنام پادگان قدس همدان.
در این چهل روز خودم را در حرم امام رضا علیه السلام میدیدم. در انتظار مهر سبز شهادت. انتظاری سخت و کشنده. دیگر انتظار به سر آمده بود. در خلایی از نور جسم زخمیام را به راحتی میدیدم.ازاد و رها آرام و سبک. مانند موجی در شبی مهتابی که با انگشتان پایم بازی میکردو آهسته آهسته خودش را به ساحل دریا میرساند.

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.