تا اکبر موتور را آورد من هم ناگرا را برداشتم و سوار موتورش شدم و به سمت میدان شهیاد رفتیم.
مردم تا میدان شهیاد را با کیسه شن سنگربندی کرده بودند. به سمت فرودگاه مهرآباد رفتیم و با نشان دادن کارت وارد محوطه فرودگاه شدیم. نگاهی به اطراف انداختم. چشمم به دو فروند فانتوم خورد که نوکش پریده بود. در گوشه دیگری هم یک هواپیمای c130 را دیدم که سوخته بود. جز یک سرباز کسی در محوطه حضور نداشت.
سرباز رو به ما کرد و گفت: فکر کردیم خودیه و میخواد بازدید کنه اما به یه چشم به هم زدن پایین اومد و بمبهاشو ریخت و با سرعت رفت بالا. مگن عراقی بوده!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.