سال تحصیلی که تمام شد، تصمیم گرفت تمام تابستان را در قم بماند. ماه رمضان در پیش بود و می دانست که قم تابستان های خیلی گرمی دارد. نرگس که روحیه اش بعد از شهادت برادرش عوض شده بود، با رقیه همراه شد. باهم اتاقی در خانه ای قدیمی و کاهگلی اجاره کردند. این خانه متعلق به استاد ادبیات عربی حوزه بود که در تابستان با خانواده اش برای تبلیغات به شهرستان می رفت. رقیه توانسته بود از طریق همسر استاد که با او آشنا شده بود، خانه را تهیه کند. می خواست خودش درس های سال بالاترحوزه را بخواند و برای این منظور کتاب ها و جزواتی با راهنمایی استادان حوزه تهیه کرد. بعد از ماه رمضان، نرگس هم تصمیم گرفت در این ریاضت شرکت کند، اما رقیه شهادت برادرش را به او یادآوری
کرد و گفت: «باید بری. مامانت الان نیاز داره تو پیشش باشی! »
نرگس نگران تنهایی رقیه بود و او را از مارمولک و سوسک و… که معمولاً خانههای قدیمی دارند، ترساند. رقیه جواب داد: «از چیزی که باید بترسم، خودمم که خیلی مونده درست بشم! »
نرگس بهناچار پذیرفت و او را تنها گذاشت.
ارسال با باربری
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
ارسال از طریق پست
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.