رفتند گاراژ«توس خرماتو»یک تاکسی دربست اجاره کردند تا بغداد. در مسیر حرکت به سمت بغداد به دژبانی نزدیک یک مقر منافقین رسیدند. ماشینها را نگه داشته بودند. حاج حمید مطمئن بود که از او پرونده دارند. اسم و عکس. ابوزیدان هم بود. دو بمب ساعتی در یک ماشین.
نوبت به ماشن آنها که رسید خیلی ازدحام شده بود و به منافقین فشار اورده بودند.آنها هم که کم حوصله راه را باز کردند که بروید! ماشین آنها رد شد. دژبانی اصلی و نگرانی خیز را رد کردند. بقیه دژبانیها مشکلی نداشتند. وارد بغداد شدند در محله زندگی ابوزیدان کسی نمیدانست او زنده است. حاج حمید باید خانواده او را مطلع میکرد. ماشین نبش خیابان ایستاد. ابوزیدان خانه را نشان داد. حاج حمید در زد. دوسالی بود که خانواده از او خبر نداشتند..
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.