هر سال ماه محرم که میشد داربست میآوردند و با پارچههای برزنتی چادر درست میکردند. جلوی هیئت نمایشگاه میزدند. همه بچهها عشقشان این بود که گوشهای از کار را بگیرند. خاک میاوردند سنگر درست میکردند محرم بهشان میگفت: «عکسهای شهدای فامیلتون رو بیارین توی نمایشگاه بذاریم.»
خودش هم از شب اول دیگر در خانه پیدایش نمیشد. دیر میآمد زود هم میرفت. یا در هیئت بود یا در نمایشگاه
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.