از لابه لای زائران حرم میدیدمش چشم دوخته بود به عکس شهدایی که در غرفهای کنار باب الجواد زده بودند. دستش را میکشید روی عکسها و بعد میکشید روی صورتش. از سرخی گونه و بینیاش فهمیدم دارد گریه میکند. چشم چرخاندم سمت گنبد فیروزهای شاه چراغ
یا شاه چراغ میبینی چطور دل شوهرم رفته؟ این دیگه اکبر سابق نیست. با گذشتهاش فرق کرده.اکبر دوباره میخواد بره سراوان…

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.