عباس آمده بوده خواستگاری من. مادرم مخالف بود. به او گفته بود اصلاً با ازدواج فامیلی مخالف است، با زود ازدواج کردن من هم مخالف است. گفته بود تازه تو هم نظامی هستی و هر روز یک شهر. عباس نظامي بود و وقتي تقسيمشان كرده بودند افتاده بود دزفول … راه افتاديم طرف دزفول. اولين مسافرت دور و دراز دونفرهمان بود. اولين بچهمان سَلما در قزوين به دنيا آمد. من ماههاي آخر بارداري را رفته بودم قزوين تا پدر و مادرم مواظبم باشند. اسم بچه را از كتابي كه همان وقتها ميخواندم پيدا كردم؛ توي كتاب نوشته بود كه سلما اسم قاتل يزيد بوده.
ارسال با باربری
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
ارسال از طریق پست
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.