هر روز صبح،زمسـتان و تابسـتان، در گرما و سرما، توی حیاط اذان میگفت و بزرگ و کوچک خانواده را بیدار می
فقط یک روز پاوه بود یک روزی که شاید سال ها او را به ناصر نزدیک کرده بود .