مصطفی را برای اولین بار در این مؤسسه دیده بودم. به اصرار امام موسی صدر به دیدار مصطفی رفتم. خیال میکردم کسی که نامش و فکرش با جنگ گره خورده، حتماً انسان خشنی است. من نام مصطفی را از دوست و غریبه، همیشه همراه با جنگ شنیده بودم. وقتی برای اولین مرتبه مصطفی را دیدم، همۀ تصورات ذهنیام را پاک کردم. بعد از آشنایی باهم، به شهرها و روستاها میرفتیم. در یکی از همین سفرهای بین شهری، مصطفی یک روسری قرمز با گلهای سفید به من داد. من آن زمان حجاب نداشتم. گفت که بچهها دوست ندارند شما را اینگونه ببینند. با این هدیه، شما زیباتر میشوید. در روزهای نزدیک به انقلاب ایران، سال 56، داستان زندگی ما شروع شد.
ارسال با باربری
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
ارسال از طریق پست
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.