داداش حسین ! میگن نیروهای پارچین قراره به مسجد حمله کنند. حسین از جا پرید. به این اتاق و آن اتاق دوید و به اهالی خانه خبر داد. چند قبضه اسلحه در خانه داشتو سهراهی انفجاری آنها را برداشت و به اتفاق حسن و علی به طرف مسجد دویدند. بالای پشت بام مسجد سنگر گرفتند. نیروهای ژاندارمری حمله کردنددر و دیوار مسجد گلوله باران شد. مردم به کمک آنها آمدند. از قبل پشت بام را پر از آجر کرده بودند. باپرتاب آجرها گروه اول فرار کردند. گروه دوم یک ربع بعد آمدند
بریزید سرشون.
فریاد حسین،حسن وعلی را هم به تقلا انداخت و مردمی که کنارشان بودند. پارههای آجر را ریختند

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.