هر انسانی داستانی دارد.داستانی منحصر به فرد و پرفراز و نشیب که روایتگر تمام گره‌های فرش رنگارنگ بافت

بدون شک جنایت فرودگاه بغداد نقطه عطفی در دل تاریخ است که سالهابعد اگر بخواهند از زمان شروع نهضت جهان

این اثر در راستای انجام طرحی پژوهشی با عنوان «ثبت و تدوین خاطرات صلاح عسگرپور» به انجام رسیده است بن

روایت مهاجرت ایرانیان به عراق و عراقیان به ایران به قرن‌ها قبل برمی‌گردد که به دلایل متعهدد فرهنگی،

صدام حسین باز ، کردهای عراقی را آوارۀ ایران کرده و این بار سعید با یک خواهش آمده ببیندت. می‌گوید: «ا

هجده سال پیش از نوشتن این کتاب، انگار زمین و آسمان دست به دست هم داده بودند تا سرنوشت مقطعی از جنگ ر

(انرژی اتمی) روایت یحیی نیازی از حال و هوای انرژی اتمی (مقرّ لشکر ۱۷)، یکی از کمین های جزیره مجنون و

برای عراقی‌ها شرط گذاشتیم که اگر دوربین فیلم‌برداری نباشد، می‌رویم زیارت. قبول کردند. گفتند که دستور

دوره درهای بسته اسارت ۵ ( به روایت اسیر شماره ی ۹۸۰؛ علی علیدوست قزوینی)

مهم‌ترین چیزی که سعی می‌کرد رعایت کند، راست‌گویی بود؛ حتی وقتی به ضررش تمام می‌شد، دروغ نمی‌گفت، اگر

می‌گفتیم الان است که ما را به رگبار ببندند. خیلی معمولی می‌ایستادند، نگاه می‌کردند و بعد می‌رفتند. «

یک گروهان عراقی را گرفته بودیم و با قایق می‌بردیم عقب. یکی از افسرهایشان با اشاره گفت: «گرسنه‌ایم!»

اینک شوکران مجموعه ای از مجموعه های انتشارات روایت فتح است که زندگی شهدای جانباز را از زبان همسرانشا

ماجرای کتاب از آشنایی اکرم باقری با همسرش آغاز می شود.

در این کتاب محوریت با سخنان همسر شهید است که در قالب مصاحبه از وی، گردآوری و تنظیم شده است.

کتاب «قرار بی‌قرار» پنجمین کتاب از مجموعه کتاب‌های مدافعین حرم و مربوط به زندگی شهید مصطفی صدرزاده ا

و من سال‌هاست در دل دشمن هستم؛ نزدیک‌تر از هر کسی به دشمن.

کتاب «شهید غلامرضا رضایی» شماره بیست و سه از سری مجموعه کتاب های «یادگاران» است که به خاطرات خانواده

.

توپخانه آماده،همه چیز آماده،فقط منتظر بودیم هدفی بیاید و اولین گلوله را بزنیم.اما اولین چیزی که از پ

زمین گلی و خیلی لیز بود. هر چند قدم دو یا چند نفر نشسته بودند و ما را به جلو راهنمایی می‌کردند: بروی

خباثت شعله کشید، ارواح پاکی در آتش سوختند و فصل جدیدی در منظومه هستی آغاز شد.منظومه‌ای که هر چند با

روز و شبی از پاییز پرتنش 1401 بر من نگذشت که از خودم نپرسیده باشم ؛ اگر آقای حاج قاسم سلیمانی در میا